چه حکایت جالبیست ، کلمه ی زندگی با \"زن\" آغاز میشود و مردن با \"مرد\"...

آدمی باید توی زندگی یک نفر یا باشد یا نباشد نه اینکه هی باشد،هی نباشد...هی باشد،هی نباشد...!!!

خب هرکسي يک جور دل‌تنگ ِ کساني مي‌شود که دوستشان دارد ؛ من معمولا دل‌تنگ ِ آهنگ ِ صداي‌شان ، وقت ِ صدا کردن ِ اسم‌ام مي‌شوم

خندیدن، خوب است قهقهه، عالی است گریستن، آدم را آرام می کند اما… لعنت بر بغض...!

حکایت قشنگیست که فراموش شدگان فراموش کنندگان را فراموش نمیکنند

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو بنگرد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشه

کسی که در خانه ی شیشه ای زندگی میکنه هرگز به سمت خونه ی دیگران سنگ پرت نمیکنه

با چتر باشم یا بدون چتر فرقی نمیكند ، " بی دوست خیس بارانم "

ميان بيگانگى و يگانگى ، هزار خانه است. آنكس كه غريب نيست شايد كه دوست نباشد

شبى گفتم به قليانم كه از جانم چه ميخواهى؟  نوشت باخط دود خود به دردت ميخورم گاهى ، تو بر من مينهى آتش كه درد خود كنى تسكين..  من بيچاره ميسوزم تو از حالم چه ميدانى..!

زيباترين شب زمين ، شب پر از نگاه تو ، دعاي من براي تو ، خداي من پناه تو.

به وسعت قلب کوچکم به یادت هستم ، شاید کم باشد اما قلب هر کس تمام زندگی اوست

دوست من تو باش نه برای اینکه در دنیای بزرگ تنها نباشم ، تو باش تا در دنیای بزرگه تنهاییم تنهاترین باشی !

روزگار چون گرگى پر بلاست طعمه اش ياران خوب باوفاست دورى از ياران مكن اى باوفا گرگ دوران در كف اين لحظه هاست

به چه آيد اين دل من كه كسى نگاه دارد نه به درد آشنايى نه به دلى راه دارد

''ساقیا امشب صدایم با صدایت ساز نیست،  یا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیست،  ساقیا امشب مخالف می نوازد تارتو،  یا که من مست و خرابم یا که تارت تار نیست؟